دختر خیرالبشر آورَد امشب شَبَر
تا بزند خیرِ او بر دل هر شر ، شرر
دریا دریا شعف خانه ی زهرا صدف
چشم همه در پی جلوه ی والا گهر
بر رخ زیبای او فاطمه لبخند زد
فخر زمین و زمان بر پسرش مفتخر
بر سر بازار دل یوسفِ جان آمده
گشته محمد بر او از همه یعقوب تر
شکل رخش مادر و بازوی او مرتضاست
آینه ی مصطفاست از کف پا تا به سر
جمع همه پنج تن گشته به یک تن، حسن
ماه چنان گَرد بر گِرد سرش رهسپر
احسنِ احسان ، کسی نیست به غیر از حسن
جود ، وجودش بوَد از کرمش معتبر
چهره حسن خو حسن بسته شود راه ، بس
محو جمالش شود دیده ی هر رهگذر
زان سبب آمد شب نیمه که مه کامل است
تا مه گردون تماماً شَودش خاک در
عشق به عبدلَه و قاسم او در جهان
چشم رئوفی شد و چشمه ی نورِ نظر
- یکشنبه
- 16
- تیر
- 1398
- ساعت
- 11:19
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حسین رئوفی
ارسال دیدگاه