حسن عشق و حسن ایمانم
حسنی زاده ام و می مانم
توی این ضیافت ماه خدا
به سرِ سفره ی او مهمانم
حسن میگویم 2 بجان فاطمه در بگشا بر رویم
بدم اما سائل درگاهم
نوکر قاسم و عبداللهم
پسر ارشد زهرا و علی
دستمو بگیر که غرقِ آهم
کریمی آقا کریمی آقا
تو شاهی و منم عبد قدیمی آقا
حسن میگویم 2 بجان فاطمه در بگشا بر رویم
بازم امشب دلِ دیونه
پر زده تا حرمِ ویرونه
یاد اون قبر خرابت آقا
چشایِ ابری پر از بارونه
مدینه امشب دلم رو برده
ببین یاد بقیع چی به سرم آورده
حسن میگویم 2 بجان فاطمه در بگشا بر رویم
- یکشنبه
- 16
- تیر
- 1398
- ساعت
- 11:22
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حسین رئوفی
ارسال دیدگاه