تا ابد باغچه ی عطر بهار است اینجا
دست گلهاست که بر دامن یار است اینجا
هر طرف رایحه باغ تجلی دارد
به گمانم سحر آینه زار است اینجا
بالهایی که ملائک به طواف آوردند
وقف برداشتن گرد و غبار است اینجا
هر طرف آهوی دلهاست به دام افتاده
نکند منطقه ی باز شکار است اینجا
بس که روشن شده از گنبد تو صبح حرم
نور خورشید کم از شمع مزار است اینجا
تحفه هایی که زمینی است کجا لایق اوست
صلوات است که شایان نثار است اینجا
این سخن بر غزل پیش ضمیمه بادا
هرچه داریم نثار تو کریمه بادا
در تماشای جلال تو ادب باید داشت
ناله ای بدرقه راه طلب باید داشت
در خور منزلت و شأن تو ذیقعده نیست
جشن میلاد تو در ماه رجب باید داشت
کوثر اسم تو شیرینی ایمان دارد
وقت نامت به دهان طعم رطب باید داشت
عاقل از درک حظور تو به عجز افتاده
به تمنای تو دیوانه لقب باید داشت
همچو پروانه اگر سوخت پر ما سهل است
سخت عمری که پی شمع تو تب باید داشت
آفرین بر تو که سر بودی و مکتوم شدی
خواهر و دختر و هم عمه معصوم شدی
لایق صحبت صبح تو به جز شبنم نیست
جز ستاره شب احساس تو را محرم نیست
در کویر آمدی از زمزمه گل رویاندی
یعنی احساس زلال تو کم از شبنم نیست
آنکه ایوان نجف گفته صفایی دارد
داند ایوان تو از مرقد مولا کم نیست
پای شیطان به شکوه حرمت باز نشد
آنکه بیرون ز بهشت تو رود آدم نیست
عشق بی حد تو را کافری اش می خوانند
کفر هم باشد اگر آخر این عالم نیست
آسمان می چکد از خواهش عرفانی ما
حالت دَرهم ما مستحق دِرهم نیست
از نسیم سحر آرامگهت پرسیدم
که لبش جز به تب بوسه بر آن پرچم نیست
حرمت جلوه توحید دمادم دارد
قبله گاه است ولی مسجد اعظم دارد
شاعر:جواد زمانی
- چهارشنبه
- 22
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 13:45
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه