اى نفس صبحدم! دعاى که دارى؟
بوى خدا مىدهى، صفاى که دارى؟
عطر بهشتى، ز خاک پاى که دارى؟
مژده چه آوردى و براى که دارى؟
تا بفشانیم جان، تو را به خوش آمد
ماه ربیع است و نوبهار کرامت
ماه شکوفایى کمال و شهامت
در تن هستى دمید، روح سلامت
از برکات طلوع، روز امامت
باز گشودند باب لطف مجدّد
صبح دلان صبح صادق است ببینید
باغ بهشت از شقایق است ببینید
جلوهٔ ربالمشارق است ببینید
روز تجلّاى خالق است ببینید
وز رخ زیباى جعفر بن محمد...
نور ولایت دمیده از نظر او
چشمهٔ کوثر رهین چشم تر او
باقر دریاى علم و دین، پدر او
هم پدر او امام و هم پسر او
نور دل حیدر است و وارث احمد
نهضت علمى که آن امام به پا کرد
کارى چون خون سیدالشهدا کرد
از سر اسلام دست فتنه جدا کرد
آنچه رسالت به عهده داشت ادا کرد
شاهد حسن ازل نشست به مسند
گر همه عالم قلم به دست برآرند
تا به قیامت مدیح او، بنگارند
یک ز هزاران فضیلتش نشمارند
آن که به شاگردیاش چهار هزارند
جمله به فقه و کلام و فلسفه، ارشد
ز آن همه یک چند چهرههاى درخشان
عالم و آگاه در معارف قرآن
مؤمن طاق و هشام و جابر حیّان
زادهٔ مسلم، دگر مفضّل و صفوان
کان همه بودند چون زراره سرآمد...
من که به لب، نغمهٔ ثناى تو دارم
هر چه که دارم من از عطاى تو دارم
دست به زنجیرهٔ ولاى تو دارم
پاى به زنجیرم و هواى تو دارم
دست برون آور و بگیر مرا یَد...
- دوشنبه
- 17
- تیر
- 1398
- ساعت
- 11:31
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
استاد سید رضا موید
ارسال دیدگاه