زندهٔ جاوید کیست؟ کشتهٔ شمشیر دوست
کآب حیات قلوب در دم شمشیر اوست
گر بشکافی هنوز خاک شهیدان عشق
آید از آن کشتگان زمزمهٔ دوست دوست...
بندهٔ یزدانشناس، موت و حیاتش یکیست
زآنکه به نور خداش پرورشِ طبع و خوست...
گوش دل مؤمن است سامع صوت خدا
گر چه ز آواز خلق، ملک پر از های و هوست...
عاشق وارسته را با سر و سامان چه کار؟
قصهٔ ناموس و عشق صحبت سنگ و سبوست
عاشق دیدار دوست اوست که همچون حسین
زردی رخسار او سرخ ز خون گلوست...
دوست به شمشیر اگر پاره کند پیکرش
منت شمشیر دوست بر بدنش مو به موست
گر به اسیری برند عترت او دشمنان
هرچه ز دشمن بر او دوست پسندد، نکوست
تا بتوانی «فؤاد» در غم او گریه کن
بر تو از این آبِ رو نزد خدا آبروست
- سه شنبه
- 18
- تیر
- 1398
- ساعت
- 11:24
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
فواد کرمانی
ارسال دیدگاه