...که پرسش همۀ خلق را مجاب کنی
سؤالهای عبث مانده را جواب کنی
خدا تو را به همین خاک بیخبر آورد
که رو به جهل زمین و زمان، عتاب کنی
که زخم زخم دلت را مدام بشماری
شمار غفلت این خلق را حساب کنی
که در جوانی خود لحظهلحظه پیر شوی
گناه مردم را محو در ثواب کنی
شبیه سیل شدی کوچهکوچه در تن خاک
که خانه خانۀ تضلیل را خراب کنی
چقدر خسته شدی، ماه مهربان نهم!
که آسمان را دلگرم آفتاب کنی
ولی بس است همین یک دو روز کافی بود
که خون دل بخوری، سینه را کباب کنی
صدای همهمه از عرش میرسد امشب
فرشتگان دعا را که مستجاب کنی
به پیشواز تو با رخت سبز میآیند
که از ملال زمین دیگر اجتناب کنی
خدا برای تو ای مرد! سخت دلتنگ است
خدا کند که برای خدا شتاب کنی
شراب ناب شهادت به جام منتظر است
اگر هر آینه لب تشنه، قصد آب کنی...
بلند شو! چه نشستی؟ شب شهادت توست
شتاب کن که به خون جگر خضاب کنی
شعر امروز
- چهارشنبه
- 19
- تیر
- 1398
- ساعت
- 13:26
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
سودابه مهیجی
ارسال دیدگاه