آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است
بحری است زندگی که نهنگش حوادث است
تن کشتی است و مرگ به ساحل رسیدن است
امیّد کام یافتن از روزگار ما
فکر گلاب از گل اختر کشیدن است
سیر ریاض عالم جان با حجاب تن
گلزار را ز رخنۀ دیوار دیدن است
در دور ما، ز خسّت ابنای روزگار
دشوارتر ز مرگ، گریبان دریدن است
در کوی دوست خاکنشینی ز حد گذشت
ای تیغ جور، نوبت در خون تپیدن است...
- چهارشنبه
- 19
- تیر
- 1398
- ساعت
- 14:39
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
کلیم کاشانی
ارسال دیدگاه