زمان چه بیهدف و ناگزیر در گذر است
زمان بدون شما یک دروغ معتبر است!
زمین دوباره اسیرِ خداییِ بتهاست
دوباره دست «هبل» روی شانۀ تبر است
عبور کن، و به دروازههای شهر بگو
از این به بعد در این شهر اسم شب، سحر است
بدون اذن تو که شرط پرکشیدنهاست
پرنده میپرد اما اسیر بال و پر است
تو نیستی، وَ جهان بیتو کودکیست یتیم
زمین سری، که به فکر نوازش پدر است
- چهارشنبه
- 19
- تیر
- 1398
- ساعت
- 14:54
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
صالح سجادی
ارسال دیدگاه