گلخندهای که مهر به ماه خدا کند
از پای روز، حلقۀ شب را جدا کند
بر شانۀ سپیدهترین صبح بیغروب
خورشید، آبشارِ طلایی رها کند
میلاد مجتبیست که اعجاز مقدمش
با باغ، آن کند که نسیم صبا کند
آمد که با فروغ شبافروز روی خویش
هر سو دری به خانۀ خورشید وا کند
شب را به یمن مقدم او صبح کرده است
هرکس چو ماه، در دل شبها دعا کند
امشب که باغ خاطرهات را به یک نسیم
غرق شکوفه، لعلِ لب مجتبی کند
چون آسمان عاطفه، باران اشک باش!
تا گلشنِ ضمیرِ تو را با صفا کند
چشم ستاره باش و به دامان شب ببار!
تا دردِ سینهسوزِ غمت را دوا کند
بیگانه با تبسّمی! این فصل را بخند!
تا باغ را به خنده لبت آشنا کند
گلواژۀ نگاهِ تو در روح زردِ باغ
جشن بهارگونهشدن را به پا کند
- پنج شنبه
- 20
- تیر
- 1398
- ساعت
- 12:4
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
غلامرضا شکوهی
ارسال دیدگاه