• جمعه 10 فروردین 03


شهادت امام علی(ع) -(به نقل از محمّد بن حنفيّه: چون شب بيست ‏و يكم شد و...)

1035

به نقل از محمّد بن حنفيّه:
چون شب بيست ‏و يكم شد و شب‏ تاريک گشت آن شب دومين شب حادثه بود پدرم فرزندان و خانواده خود را جمع كرد و با آنان خداحافظى نمود

سپس آب و غذا آورديم،چيزى ننوشيد. به لب‏هايش نگاه كرديم،به ذكر خدا مشغول بود.پيشانی ‏اش عرق می‏كرد و او با دست خود آن را پاک می‏كرد.

گفتم:پدر!می‏بينم كه دست بر پيشانى میكشى.
فرمود:
"پسرم!از جدّت پيامبر خدا شنيدم كه میفرمود:هر گاه مرگ مؤمن فرا رسد و وفاتش نزديك شود،پيشانی ‏اش عرق میكند و مثل لؤلؤ تَر و تازه میشود و ناله ‏اش آرام می‏گيرد"

سپس فرمود:
"اى ابوعبداللّه!اى عون!".
سپس همه فرزندانش،كوچك و بزرگ را به اسم،يكى پس از ديگرى صدا كرد. 
با همه خداحافظى می‏كرد و می‏فرمود:
"خداوند،جانشين من بر شما خواهد بود. از شما خداحافظى میكنم"و آنان می‏گريستند.

حسن(ع)گفت:پدر!چه چيز تو را به گفتن اين سخنان وا داشت؟
فرمود:"پسرم،يک شب پيش از اين حادثه،جدّت پيامبر خدا را در خواب ديدم. به‏ او از اين‏ خوارى و آزارى كه از امّتش كشيدم،شكايت كردم".
فرمود:"نفرينشان كن". 
گفتم:"خداوندا،بدتر از مرا جايگزين من در ميان آنان كن و بهتر از اينان را براى من برگزين"
به من فرمود:خداوند دعايت را پذيرفت. سه روز ديگر تو را پيش ما می ‏آورد ""سه روز گذشته است"
اى ابومحمّد و اى ابوعبداللّه،سفارش به نيكى می‏كنم.شما از من هستید و من از شمايم".
سپس فرمود:
"اى ابومحمّد،اى ابوعبداللّه،گويا می‏بينم كه از همين‏جا فتنه‏ ها بر شما سر برمی‏ آورد.پس صبر كنيد تا خدا داورى كند،كه او بهترين داوران است"
سپس فرمود:
"اى ابوعبداللّه،تو شهيد اين امّتى.بر تو باد تقواى الهى و صبر بر آزمون خدا"

سپس ساعتى از هوش رفت و به هوش آمد و فرمود:
"اين پيامبر خداست و عمويم حمزه و برادرم جعفر و ياران پيامبر خدا و همه میگويند:
"براى آمدن نزد ما بشتاب،ما مشتاق توايم"
سپس چشمانش را به چهره همه خانواده‏ اش گرداند و فرمود:
"از همه شما خداحافظى میكنم،خدا همه ی شما را پشتيبانى و نگهدارى كند. خداوند،جانشين من در ميان شماست و در جانشين بودن،خداوند برايتان بس است"
سپس فرمود:
"و عليكم السلام،اى فرستادگان الهى"
سپس اين آيات را خواند:"پس براى چنين پاداشى،عمل كنندگان عمل كنند و «خداوند با كسانى است كه پرهيزگارى داشتند و آنان كه نيكوكارند»"
و پيشانی ‏اش عرق كرد،در حالی‏كه بسيار ذكر خدا می‏گفت و پيوسته و بسيار خدا را ياد میكرد و شهادتين می‏گفت.
سپس رو به قبله شد،چشمانش را بست، دست‏ها و پاهايش را دراز كرد و گفت: "أشهد أن لا إله إلّا اللّه،وحده لا شريك له و أشهدُ أنّ محمّدا عبده و رسوله" سپس جان داد.شب 21 رمضان، شب جمعه بود،به سال چهلم هجرى‏.

بحارالانوار،ج۴۲

  • پنج شنبه
  • 20
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 12:47
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران