در آغوشش بگیرم چون بیابانی که باران را
به غایت دوست دارم مرقد شاه خراسان را
شبیه کودکی بی اختیار و شاد می گردم...
رواقوصحنها،گلدستهها،ایوانبهایوان را
شبی چون مویِلیلی کهرها درباد میرقصید
منِ مجنون میان صحندیدم ریسه بندان را
یکیبالهجهایکهمننمیفهممسخنمیگفت
ولی او خوب میفهمد زبان درد مندان را...
به شوق آن سه باریکه به زائر گفته میآید
حریصم تا کهتقدیم قدم هایش کنم جان را
به لطف زائرانش شهر ما از عشق لبریزاست
بگو یعقوب آید سرمه سازد خاک سمنان را
- شنبه
- 22
- تیر
- 1398
- ساعت
- 10:1
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
ایمان کریمی
ارسال دیدگاه