ما اهل تمنــّای عروجیم و به اوجیم
دریای شما بوده که دلداده ی موجیم
عمریست ملقــّب به غلامیِّ نگاریم
ما شیفته ی گفتن از این ایل و تباریم
همسایه ی دیوار به دیوار حریمم
جیره خور هر روزه ی احسان کریمم
از گنبد تو می شنوم سوره ی کوثر
آید به مشام دل و جانم بوی مادر
دلها همه در فصل مناجات و نیاز است
دستم به هوای کرمت باز دراز است
لبخند لب حضرت خورشید ببینید
آرام دل رهبر توحید ببینید
این فاطمه ی موسیِّ جعفر گل زهراست
معصومه ی زینب صفت گلشن طاهاست
روزی خور احسان کریمه دو جهانند
زُوّار حرم ساکن قطعیِّ جــَنانند
در مدح قم او قلم عشق نوشتهَ ست
اینجا سه در از هشت در باغ بهشت است
در مرتبت و علم رسیده به کجاها؟!
فرموده امامش که فِداها وُ أبوها
ای جلوه ای از جمعه ی جاری شدن رب
در صورت تو سیرت زهراست مرتــّب
تو عالمه و فاضله و هانیّه هستی
در فکر رضا هر نفس و ثانیّه هستی
مهتاب شب غربت شمس حُــججی تو
راه دل ما سوی دعای فرجی تو
در صحن و سرای کرم آرام گرفتم
از کوثر الطاف حرم جام گرفتم
با نوکریّت شهره ی شهری شده ام من
با عشق رضا تا به حرم آمده ام من
دلتنگ خراسانم و شبهای گوهرشاد
بنداز دلم را گره بر پنجره فولاد
اینبار اگر پنجره فولاد بگیرم
می خواهم از الله سر ِ راه بمیرم
یا رب نظری کن شوم از جمع شهیدان
با دیدن دلدار سفر کرده دهم جان
جز حب ُّو ولایت به خدا توشه ندارم
ای کاش شود گوشه ی شش گوشه مزارم
- شنبه
- 25
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 15:31
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه