• دوشنبه 3 دی 03


شعر غزل توحیدی -(سر نهادیم به سودای کسی کاین سر از اوست)

557
1

سر نهادیم به سودای کسی کاین سر از اوست
نه همین سر که تن و جان و جهان یک‌سر از اوست...

گر به توفان شکند یا که به ساحل فکند
ناخدایی‌ست که هم کشتی و هم صَرصَر از اوست

من به دل دارم و شاهد به رخ و شمع به سر
آن‌چه پروانۀ دل‌سوخته را در پر از اوست

از من ای باد بگو خیل گنه‌کاران را
غم مدارید که گر جرم ز ما آذر از اوست

هوسی خام بُوَد شادی دل جز به غمش
خُنَک آن سوخته کِش سود غمی بر سر از اوست

چه نویسم که سزاوار سپاسش باشد
معنی و لفظ و مداد و قلم و دفتر از اوست...

  • یکشنبه
  • 23
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 12:34
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران