فرخنده پیکریست که سر در هوای توست
فرخندهتر سریست که بر خاک پای توست
سودای زاهدان همه شوق بهشت و حور
غوغای عارفان همه ذوق لقای توست
امروز اگر به باد رود در رهت چه باک
فردا که سر ز خاک بر آید به پای توست
گر خدمتیست از تو به ما بار نعمتیست
کاری نکرده بنده که گوید برای توست
ما را به قدر خویش خطاییست لاجرم
چندان که بیش باشد کم از عطای توست
عفو تو دیدهایم و گنه کردهایم، اگر
بر جرم ما نبینی و بخشی، سزای توست
سر بر مراد دوست نهادی به تیغ خصم
ای کشته غم مدار که خود خونبهای توست...
- یکشنبه
- 23
- تیر
- 1398
- ساعت
- 12:41
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
نشاط اصفهانی
ارسال دیدگاه