• دوشنبه 3 دی 03


پندیات -(چند داری چشم امّید، ای دلا! از روزگار؟ )

1423

چند داری چشم امّید، ای دلا! از روزگار؟ 
پایدار هرگز نمانَد عالم ناپایدار 
این عجوزه، از جبال تخت بر تابوت کرد 
شهریاران عظام و خسروان تاجدار 
تا به کی مست غروری؟ چشم عبرت، باز کن 
مجمع مستانیان را بین، هزار اندر هزار 
گوش عبرت باز کن، بشنو همی ز آواز گور 
کاین ندا از گور می‌‏آید، به روزی هفت بار 
کای به غفلت خفتگان! از هول روز رستخیز 
یاد از مردن بیارید و ز روز گیر و دار 
ره خطرناک است، منزل، دور و مقصد، ناپدید 
اندر این ره، دزد داری، در کمین، از هر کنار 
گر به حکمت، هم‏چو افلاطون و گر لقمان شوی 
چاره نتوانی کنی، از بهر مرگ ناگوار 
تا توانی، چشم بد از روی نامحرم بپوش 
تا نبیند محرمت، چشم نهان و آشکار 
پردۀ کس را مدر تا می‏‌توانی پرده پوش 
تا ندرّد روز محشر، پرده‏ات را پرده‏دار 
هم‏چو دُر، پند «شکوهی» را به گوش دل نیوش 
کش دُر شهوار، باید از برای گوشوار 

  • دوشنبه
  • 24
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 11:0
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران