زندگی جُز قِصّه ای کوتاه نیست
آخر این قِصه بی اِکراه نیست
.
هست دنیا چون پُل و بر روی آن
هر که سازد خانه، دل آگاه نیست
.
حلقه بر در گر زند پیک اَجل
مُهلتی بهر گدا و شاه نیست
.
چند روز است این حیات عاریت
صحبت ای عاقل ز سال و ماه نیست
.
طاعت حق خدمت خَلق آنکه کرد
در طریق بندگی گمراه نیست
.
بیش و کم صدسال اگر عُمرت رود
عاقبت غیردَمی و آه نیست
.
آدمی کز کوه باشد سخت تر
چونکه مرگ آید چو پَرّکاه نیست
.
کو سکندر ؟ رفت دارا در کجا
نامشان باقی و فَرّ و جاه نیست
.
دل به یاران خوش مکن زیرا تو را
در درون گُور کس همراه نیست
.
با عَمل گفتار را کن آشنا
زانکه آنجا بی عمل را راه نیست
.
درشَباب عُمر تقوی پیشه کن
گوبه زَعمم عُمر تا پنجاه نیست
.
هردو کونت «رونقی» بادا به کام
در دلت جز مِهر آل الله نیست
.
آری آن کو مِهر شان باشد به دل
چشم اُمیدش به هر درگاه نیست
.
- دوشنبه
- 24
- تیر
- 1398
- ساعت
- 11:4
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حاج محمد رونقی مازندرانی
ارسال دیدگاه