هم قطار است زندگی با مرگ 
می روند اهل قافله تا مرگ 
تا ابد این قطار در راه است 
می کشد انتظار ، ما را مرگ 
. 
زندگی بازتاب افکار است 
آمدن حکم و رفتن اجبار است 
درک اسرار عمر ، دشوار است 
گاه زشت است و گاه زیبا مرگ 
. 
سیرء عمری که می شود فانی 
گر چه کوتاه و گر چه طولانی 
موج دریاست ، سرد و طوفانی 
آدمی زورق است و دریا مرگ 
. 
قصه ی هجر و درد مشتاقی 
همچو زهر است وساغر وساقی 
نام نیک است ، ای بشر باقی 
می کند نیک و بد مجزا مرگ 
. 
قسمت آن دم که در عمل آمد 
نکته از حکمت ازل آمد 
هرکجا قاصد اجل آمد 
زندگی می شود تماشا – مرگ 
. 
داغ دل ها اگر چه جان سوزند 
شرح رازند و نکته آموزند 
آنچه پیش آید ، عهد دیروزند 
هستی امروز هست و فردا مرگ 
. 
مهر و احساس ، تا مقدر شد 
شعر منظوم دل ، مقرر شد 
حاصل روح و عشق ، مادر شد 
ناگه از ره رسید آنجا مرگ 
. 
راز پوشیده ای که آن شب بود 
شرح اسرار پشت مطلب بود 
عاشق و عشق خنده بر لب بود 
گوشه ای می گریست ، تنها مرگ 
. 
مادر و کوله بار غم بر دوش 
مادر و مهربان ترین آغوش 
شمع مادر اگر شود خاموش 
می شود پس تمام دنیا مرگ 
. 
خرم آن کس که سایه سر دارد 
با پدر عالمی دگر دارد 
تکیه فرزند بر پدر دارد 
آشیان پاشد از هم اما مرگ 
. 
پدران خسته اند و آزرده 
همچو گلهای باغ پژمرده 
ماتم خانه ای پدر مرده 
دارد اندوه ، روز و شب ها مرگ 
. 
با پدر شرح کن محبت را 
با پدر روزگار شد زیبا 
با پدر عشق می شود معنا 
گر چه دارد هزار معنا مرگ 
. 
معرفت نیست چرخ اخضر را 
محترم دیده ، دیده ی تر را 
از برادر گرفت خواهر را 
از محبت چه دید آیا مرگ؟ 
. 
شعله ی شمع آمد و پر رفت 
ناله ها بر دل مکدر رفت 
خواهری مانده و برادر رفت 
با همه خاطرات خود ... با مرگ 
. 
حاصل عمر آدمی پند است 
طی این سالها که در بند است 
آتشین داغ ، درد فرزند است 
روز تلخی که شد معما مرگ 
. 
ای فلک هر دم از نظر تنگی 
افتد از شاخسار غم برگی 
چه ستم ها که با جوانمرگی 
می کند با جوان رعنا ، مرگ 
. 
می رود هرچه هست و بود از یاد 
جز غم یک عروس ، یک داماد 
از دل سنگ می رسد فریاد 
حجله وقتی نمود بر پا مرگ 
. 
اوج درد است سوزد از یک آه 
دیده ای بسته ، دیده ای در راه 
رفت اگر یاری از میان ناگاه 
کائنات اشک ریزد ... الا ، مرگ 
. 
زندگی چیست ؟ کس چه می داند 
غیر از آن کس که نکته می خواند 
این جهان با کسی نمی ماند 
سرنوشت است ونیست حاشامرگ 
. 
بنگر ای دل غم نهانی را 
مست غفلت مکن جوانی را 
زندگی نکته گفت #امانی را 
کی کند با کسی مدارا مرگ؟ 
. 
                    
                    
                
                - دوشنبه
- 24
- تیر
- 1398
- ساعت
- 11:8
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
- 
                            علیرضا امانی مجد

 
                 
                 
  
   
  
  
  
  
  
  
                                 
                                 
                                 
                                 
                                 
                                
 
     
     
     
     
                
                
ارسال دیدگاه