ما را براى گدايش شدن آفريدند
قمرى آب و هوايش شدن آفريدند
او را براى طواف و براى عروج و
ما را براى برايش شدن آفريدند
اين خانم با كرم، محترم را براى
وقف امام رضايش شدن آفريدند
اصلاً تمامى ايران زمين را براى
ملك خصوصى پايش شدن آفريدند
هر چند نانى نداريم گندم كه داريم
گيرم مدينه نرفتيم ما قم كه داريم
زهرا حضورش نيازى به مردم ندارد
اصلاً ظهورش مدينه و يا قم ندارد
بالى كه اين آسمان را ندارد چه دارد؟
آن كس كه اين آستان را ندارد چه دارد؟
من حاجتم را به دست مسيحا ندادم
بال و پرم را به اين آسمانها ندادم
قمرىام و در كرمخانه لانه گرفتم
من حاجتم را از اين آستانه گرفتم
عصمت تبارى كه همسايهاش را نديده
همسايهاش نيز هم، سايهاش را نديده
بانوى بالا مكانى كه ما فوق نور است
خورشيد هفت آسمانى كه ما فوق نور است
جبريل حتى حريف كمالش نمىشد
آئينه هم روبرو با جمالش نمىشد
پروازها با قنوتش به بالا رسيدند
اعجازها با نگاهش به اينجا رسيدند
غير از خدايا خدايا صدايى ندارد
روى زمين غير محراب جايى ندارد
سجادهاش با مناجات كردن گره خورد
گهگاه با نور خيرات كردن گره خورد
در بارگاه جلالى، تعبّد،تعبّد
در آستان كمالى، تهجّد، تهجّد
امروز بارانترينِ عنايت به دستش
فردا فراوانترينِ شفاعت به دستش
با لطف بسيار دست بگيرى كه دارد
چه خوب تا مىكند با فقيرى كه دارد
خورشيد شبهاى تنهاى محتاجى ماست
يا رحمة اللَّه فرداى محتاجى ماست
بالا پريدند پرهاى ما با نگاهش
چه سر به زيرند سرهاى ما با نگاهش
از يك طرف دختر مرد مشكل گشاهاست
از يك طرف خواهر آبروى گداهاست
او حلقهى اتصال رضا با جواد است
باب الحوائج ترينى كه باب المراد است
وقتى كه مىخواست از خانهاش در بيايد
يعنى به سمت حريم پيمبر بيايد
دور و برش از برادر برادر قرق بود
راه از پسرهاى موسى بن جعفر قرق بود
دست پسرهاى موسى بن جعفر نقابش
پاى پسرهاى موسى بن جعفر ركابش
تا چادرش خاكى از ردّ پايى نگيرد
تا معجر با حجابش به جايى نگيرد
او آمد و مايهى افتخار همه شد
دست گل مريمى بهار همه شد
گيرم نبوديم اما سلامش كه كرديم
گيرم نديديم ما احترامش كه كرديم
ما سربلنديم از اين كه گلابش نكرديم
با ازدحام سر كوچه آبش نكرديم
او آمد و طرز خواهر شدن را نوشت و...
قربان قبل از برادر شدن را نوشت و...
چه خوب شد كه مسيرش به مقتل نيفتاد
چه خوبتر بارها از روى تل نيفتاد
گودالى از كشمكشهاى لشگر نديد و...
اى واى بالاى سر نيزهها سر نديد و...
اى واى از آن خواهرى كه برادر ندارد
بوسه زند بر گلويش اگر سر ندارد
- شنبه
- 25
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 16:19
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه