نسیم صبح وزید و شمیم یار آمد
صبا معطّر از آن زلف مشکبار آمد
.
غبار غم ز دلم رفت و خنده زد گلشن
روان به باغ و به گلزار و لاله زار آمد
.
ترنّم خوش بلبل صفای خندۀ گل
ز یمن مقدم آن یار گلعذار آمد
.
بگو به ساقی گل چهره مخبرا که می آر
قرار دل ، مه گل چهره ، بر قرار آمد
.
سبو به خنده و بشّاش و می به صد جلوه
به لب صراحی مست آب خوشگوار آمد
.
چه بزم شاد و مفرّح چه مجلس انسی
خوشا به بخت بلندم که آن نگار آمد
.
ندیم عشق بگو تیز چنگ مطرب را
به چنگ ، چنگ بزن ، نغمه خوان که یار آمد
.
نوای عشق بزن عاشقان برقص آیند
ز رقص عشق در این خانه اعتبار آمد
.
بگو به ساقی مستان که مست عالم از اوست
هر آنکه آمد از آن میکده خمار آمد
.
بگو به یوسف مصری به حسن خویش مناز
نگار ما که به خلق است شاهکار آمد
.
#هدایت از چه ننازد به دهر و طالب دهر
که در طریقت عشق آنکه تاجدار ، آمد
.
- دوشنبه
- 24
- تیر
- 1398
- ساعت
- 12:15
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمد هدایتی
ارسال دیدگاه