شکوه ها دارم بدل از گردش چرخ ستمگر
کز فراق روی یاران بر دلم افکنده اخگر
.
کرده توشم بر فراق و هجر یار نازنینی
سرو قدّی،خوش خرامی،مهر روئی،ماه منظر
.
آب شد جانم ز هجرانش چنان شمعی ز آتش
سوختم از سوز عشقش همچنان عودی به مجمر
.
همچو آن مرغم که او را سنگ طفلان بشکند پا
مانم آن پروانه را کز شمع سوزان سوزدش پر
.
ای صبا افتد اگر روزی گذارت کوی جانان
این پیام از ما رسان بر آن نگار سیم پیکر
.
آخر این شام فراقت را بُودَ صبح وصالی؟
یا بسان آرزوها فرقتت را نیست آخر
.
آری آری آرزوی آدمی را نیست پایان
شاه باشد یا گدا بی پا و سر یا صاحب افسر
.
راحتی جستن خطا باشد ز دنیای دنی هان
کی شود ایمن ز طوفان کشتی بشکسته لنگر
.
عزت دارین اگر خواهی بهل دنیا و اهلش
رو بنه بر آستان زاده موسی بن جعفر
.
اصل ایمان،آیت یزدان،پناه انس و هم جان
حجّت ثامن،شه ضامن،خدیو بحر و هم بر
.
آنکه از نور جبین تابناک و دلفروزش
میکند کسب ضیا ماه مُنیر و مهر انور
.
حاکم حکم قضا آنکو ملقّب شد رضا را
آمر امر قَدَر همنام با ساقی کوثر
.
چون نبی اندر ملاحت،همچو حیدر در شجاعت
خو حسین و رو حسن،عصمت ز زهرای مطهّر
.
زهد سجّادیّ و فرّ باقری در وی هویدا
صادقی علم و پدر حلم و شفیع روز محشر
.
فخر شاهان همه عالم گدائی درِ او
رشگ فردوس برین صحن و سرای آن فلک فر
.
زائر قبر ورا کرّوبیان از شوق خادم
عارف قدر ورا قدّوسیان از ذوق چاکر
.
ای مه برج ولایت،ای دُر دُرج امامت
ایکه از فرش حریمت عرش گیرد زیب و زیور
.
ای ملیک عزّ و تمکین،وی پناه ملک و آئین
از تو دارد مذهب و دین و تا قیامت شوکت و فر
.
ای که هم حجّ فقیرانیّ و سلطان غریبان
وی که هم معنای ایمانی و هم منظور داور
.
ای دریغا با چنین جاه و جلال و عزّت و شان
شد مصمم از پی آزار تو خصم بد اختر
.
کرد مسمومت اگر خصم ستم گستر عجب نیست
دیده خفّاش نبود شاهد مهر منوّر
.
ای امام دادگر ای دادخواه مستمندان
وی پناه انس و جان و در گنج حق یکدانه گوهر
.
گوشۀ چشمی شها از مرحمت سوی #حزین کن
با جمیع دوستان پائین پای تو نهد سر
.
- دوشنبه
- 24
- تیر
- 1398
- ساعت
- 12:27
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مرحوم حاج حیدر خسروشاهی
ارسال دیدگاه