تاجی از آفتاب سر قم گذاشتند
نوری ز عشق در دل مردم گذاشتند
بانو! تو آمدی: سر هر سفره ی تهی
سیب گلاب و سبزه و گندم گذاشتند
باران گرفت و عطر هزاران گل انار
روی لب کویر تبسّم گذاشتند
از برکت قدوم شما شوره زارها
رودی شدند و سر به تلاطم گذاشتند
این شهر را به عشق شما شهر اهل بیت
شهر ستارگان زمین ... قم گذاشتند
اینجا برای چیدن یک خوشه یاد تو
هر گوشه از حریم تو را خم گذاشتند
دستان مهربان تو را آسمانیان
بر شانه های خسته ی مردم گذاشتند
هر کس مقیم شهر تو شد در پیاله اش
یک جرعه آفتاب و ترنّم گذاشتند
مریم سقلاطونی
- شنبه
- 25
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 16:34
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه