• جمعه 2 آذر 03


اشعار ولادت امام رضا(ع),(خواستم تا شبی قلم بزنم)

5496
4

خواستم تا شبی قلم بزنم
خط سرخی بروی غم بزنم

خواستم تا به یاری خورشید
در سیاهی شب قدم بزنم

 


تا که مخلوط عشق و عقلم را
باز از نو دوباره هم بزنم

مثل هر بار عشق آمد و من
لاجرم حرف از دلم بزنم

حرف دل حرف عشق حرف رضاست
باید از شاه طوس دم بزنم

با دو بال کبوتری وارم
می پرم تا سری حرم بزنم

می پرم تا به ماورا برسم
به حریمی پر از خدا برسم

باز امشب حرم چراغان است
درودیوار ریسه بندان است

ابرها را ببین که آمده اند
باز وقت نزول باران است

ظاهرا باز کعبه می سازند
قبله گاهی که در خراسان است

آسمان با ستاره و ماهش
در زمین مدینه مهمان است

جبرئیل از بهشت آمده و
روی دستش گلاب وقرآن است

نجمه او را بغل گرفته ببین
لبش امشب چقدر خندان است

غرق گلبوسه کرد رویش را
میزند شانه باغ مویش را

چون نسیم بهار آمده ای
چقدر باوقار آمده ای

از تنت بوی یاس می آید
ز کدامین دیار آمده ای

گفته بودی مدینه گریه کنند
با دلی بی قرار آمده ای

از دل زائران خسته ی خود
تا بشویی غبار آمده ای

کرده ای پهن دام عشقت را
آخر اینجا چه کار آمده ای

فکرکردی دلم اسیرت نیست
که به قصد شکار آمده ای

من از اول کبوترت بودم
جلد صحن منورت بودم

هر زمان غصه ای عذابم داد
نام تو بردم و شدم دلشاد

میهمان نه که خانه زاد توام
خاکبوس قدیم گوهر شاد

حرم تو فقط خراسان نیست
دل من هم شده رضا آباد

آمدم تا که حرفهایم را
بزنم با تو ، هر چه بادا باد

چشم درچشم حلقه های ضریح
دست در دست پنجره فولاد

با دلی غرق خواهش آمده ام
قسمت می دهم به جان جواد

کربلای مرا هم امضا کن
راه آن را بروی من وا کن

مثل ابری به روی ایرانی
مظهر رحمتی ، تو بارانی

غیر رویت کجا طواف کنم
که شما کعبه ی فقیرانی

با تو در آسمان رها هستم
بی توام در قفس چو زندانی

حاجتم را نیامده دادی
حرف دل راچه خوب می دانی

مثل هر بار از دو چشمانم
قصه های نگفته میخوانی

موقع مرگ منتظر هستم
مثل آن پیرمرد سلمانی

لحظه ها را برای آمدنت
می شمارم؛صفای آمدنت

دل من مال توست آقا جان
که به دنبال توست آقا جان

روی آن شاخه های بارورت
میوه ی کال توست آقا جان

یا که در بزمتان عزادار و
یا که خوشحال توست آقاجان

در عزای مصیبت جدت
نخی از شال توست آقا جان

به خدا آرزوی لب هایم
بوسه بر خال توست آقاجان

وقت تحویل سال اگر آیم
سال من سال توست آقاجان

در دلم ابر ماتم آمده است
باز بوی محرم آمده است

کار دل را دوباره در هم کن
سینه را کربلایی از غم کن

ماه ذیقعده و زیارت تو
باز پابوسی ات نصیبم کن

کمی از اشک خود به چشمم ده
دیدگان مرا پر از نم کن

دلمان را بگیر، دست خودت
فقط آماده ی محرم کن

چایی روضه هایمان را با
کوثر اشک فاطمه دم کن

بهر شب های ماه ماتممان
مجلس روضه ای فراهم کن

این دل تنگم عقده ها دارد
گوییا میل کربلا دارد
***محمد علی بیابانی***

  • یکشنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 6:15
  • نوشته شده توسط
  • جواد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران