غریبی تو رو میفهمم
چقده زمین افتادی
دست و پا میزدی و آخر
چه غریبونه جون دادی
یه جوری به تن تو سم رفت
که دیگه طبابت دیره
همه غلاما دیدن چشمات
که داره سیاهی میره
بستی یه دفه بار سفر
پسر تو شد دست به کمر
سهم دل ما غربت و غم
سهم تو شده خون جگر
وای دلم
فدای غریب الغربا
◾️▫️◾️▫️◾️
بی یاوری میون حجره
میپیچی و داغون میشی
به یاد مادر محزونت
میفتی و محزون میشی
بریدی دل تو از دنيا
حجره همه دنیاته
دل تو چقد آشوبه
مدینه جلو چشماته
ناله ز دل زار میزنی
میسوزی و انکار میکنی
صدا میزنی مادر تو
یاد در و دیوار میکنی
وای دلم
فدای غریب الغربا
◾️▫️◾️▫️◾️
خواهر تو خدا رو شکر نیست
تو رو ببینه تو این حال
ندیده وسط یک لشکر
داداششو توی گودال
ولی یه خواهری تو گودال
اومد و دید انگشتر نیست
اومد به دیدنش اما دید
تنش رو زمینه سر نیست
جد تو رو بی حال میزدن
یه لشکر قتال میزدن
پیش چش زهرا با لگد
وسط یه گودال میزدن
وای دلم
فدای غریب الغربا
- پنج شنبه
- 3
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 14:18
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مظاهر کثیری نژاد
ارسال دیدگاه