ای که دارم به سر از عشق تو سودای دگر 
داده بر زندگیَم مهر تو معنای دگر 
. 
هستم از روز ازل گر چه ز صهبای تو مست 
نا امیدم مکن امروز ز صهبای دگر 
. 
روز و شب در همه جا ورد زبان من علیست 
عاشقم بر تو نه بر دلبر رعنای دگر 
. 
رخ خود را بنما جان و دلم را بستان 
که جُز اینم به جهان نیست تمنّای دگر 
. 
به غلامی تو قبولم بکنی یا نکنی 
می ندارم بخدا غیر تو مولای دگر 
. 
هر کسی را که بدل دیدۀ بیناست علی 
از سر کوی تو هرگز نرود جای دگر 
. 
من گدائیّ درت را که به از سلطانیست 
دارمش دوست ز هر منصب والای دگر 
. 
داده از روز ازل دل بتو تا اینکه «فگار» 
ندهد چون دگران دل به دل آرای دگر 
. 
                    
                    
                
                - پنج شنبه
 - 3
 - مرداد
 - 1398
 - ساعت
 - 14:50
 - نوشته شده توسط
 - ابوالفضل عابدی پور
 
- شاعر:
 - 
                            
مرحوم یوسف مهدیون
 

                
                
                                
                                
                                
                                
                                
                                
    
    
    
    
                
                
ارسال دیدگاه