ای خدا شد همسر من قاتل من
بی حیا با طعنه سوزانده دل من
من غریبم من غریبم من غریبم
شد زمین و آسمان لبریز آهم
حجره ی در بسته گشته قتلگاهم
من غریبم من غریبم من غریبم
همچو جدم جان سپردم کام عطشان
پیکرم اما نشد از کینه عریان
من غریبم من غریبم من غریبم
جای همدردی به اشکم خنده کردند
خنده های شامیان را زنده کردند
من غریبم من غریبم من غریبم
******
شائق
- شنبه
- 5
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 21:30
- نوشته شده توسط
- هاشمی
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه