گر چه از زهر به هم ریخته بال و پر تو
هیچ کس نیست در این حجره شود یاور تو
بی حیا پشت در حجره به تو می خندد
شرم ننمود ز جد و پدر و مادر تو
کاشکی بود یکی همسر تو مثل رباب
زآتش زهر نمی سوخت دگر حنجر تو
او سر خونی شوهر ز دل طشت گرفت
ولی از کینه شده قاتل تو همسر تو
صورتت در وسط حجره اگر خاکی شد
خاطرت جمع،نخورده لگدی بر سر تو
سایبان بدنت بال کبوتر ها شد
نعل کوب از سم مرکب نشود پیکر تو
******
شائق
- شنبه
- 5
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 22:20
- نوشته شده توسط
- هاشمی
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه