ای بابای غریب من گشته جسم تو بی کفن
بابادارم
من از دشمن یادگاری به روی تن
خسته شده
ام از زمانه از سیلی و از تازیانه
وای من
دیدم روی نی سرتو (اون حنجر تو) ۲
شد جسم
سه سالۀ دختر تو(چون مادر تو) ۲
(بابا
حسین) ۴
ازغصه ها
شدم محزون ازدوری ات چشام گریون
لبهای من بُوَد سالم لبهای
تو شده پر خون
امشب شب
وصلم رسیده بابا کی رگاتُ بریده
چشمای کم
سوی من بسته شده (دل خسته شده) ۲
پاهای
کوچیک من خسته شده ( دل خسته شده ) ۲
(بابا
حسین) ۴
- سه شنبه
- 8
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 10:43
- نوشته شده توسط
- صادقی
- شاعر:
-
مهدی صادقی
ارسال دیدگاه