ای حرم، گوشهای از ایوانت
ای بـهشت خـدا خراسـانت
ای تمام وجود، سفرۀ جـود
ملک و جن و انس، مهمانت
دین و ایمان ما ولایت توست
هرچـه داریم از عنایت توست
****
درد جان را طبیب کیست؟ تویی
فقــرا را حبیـب کـیست؟ تویی
پــدر و مــادرم بــه قربــانت
آشنـای غـریب کـیست؟ تویی
که به زوّار خود سلام کند؟
پیش پـای گـدا قیام کند؟
****
ای ولایت کمـال ایمانم!
کل توحید و کل و قرآنم!
«اکرمو الضیف» را شما گفتید
در بـه رویـم نبنـد، مهمانم
تـو رئـوف همـه رئوفـانی
هیچکس را ز در نمیرانی
****
به حـریم مطهـرت سـوگنـد!
به قم و صحن خواهرت سوگند!
به حسین و به عمهات سوگند!
به جـواد و بـه مادرت سوگند!
دست حاجت به دامن تو زدم
تـو بـه رویم نیاوری که بدم
****
مظهـر رحـمت خداونـدی
آرزوی هــر آرزومنـــدی
دشمنت هم اگـر ز در آید
به خدا در بر او نمیبندی
همه را زائرت خطاب کنی
کی گنـهکار را جواب کنی
کاهم و کوه معصیت بارم
روسیـاهم بـدم گنهکارم
آبـروی مـرا مبـر مـولا!
به همه گفتهام رضا دارم
گرچه بیقیمتم اگر چه بدم
هیچکس جز شما نمیخردم
****
ای دو عـالم حریـم محترمت
من و لطف و عنایت و کرمت
بسکـه آقــا و مهربان استی
دل آلــودهام شــده حـرمت
جز تو الفت به کس نمیگیرم
دل خـود از تو پس نمیگیرم
****
خوشترین ذکر من حکایت توست
مدح تـو، وصف تـو، روایت توست
کس نگویـد که مـن فقیـر استم
همـه دارایـیام ولایـت تــوست
اگـر آلــودهام اگـر پستم
به شما خانواده دل بستم
****
تو به چشمان بستهام نوری
تو به انس فقیر، مسـروری
در میــان ائمـه اطهار
بـه امـام رئوف، مشهوری
تو به افتاده بال میبخشی
تو نکرده سؤال، میبخشی
****
دل ما هـرچـه هست خانۀ توست
کوه غمهـای مـا بـه شانۀ توست
چشم «میثم» به دست لطف شما
نفـس او پــر از ترانــۀ تــوست
گرچـه بـار گنــاه آوردم
بـه حـریمت پناه آوردم
شاعر:حاج غلامرضا سازگار
- سه شنبه
- 28
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 14:8
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه