#امام_جواد_شهادت
یارب از کینه همسر جگرم می سوزد
من از این یار ستمگر جگرم می سوزد
دیده پراشک و لبم خشک و رخم برروی خاک
سینه ام گشته پر آذر جگرم می سوزد
همچو مرغی که پرش سوخته از اتش زهر
کنج حجره زده پرپر جگرم می سوزد
بر روی خاک زمین پا نکشم پس چه کنم
که من تشنه لب آخر جگرم می سوزد
شرر زهر جفایش فراموشم شد
چون ز شادیش فزونتر جگرم می سوزد
به جوانی نه که از دوره طفلی به خدا
از غم وغصه دیگر جگرم می سوزد
خود جوانمرگ رضایم ولی در دم مرگ
به جوانمرگی مادر جگرم می سوزد
یاد آن کوچه و آن سیلی وآن روی کبود
یاد آن سینه و آن در جگرم می سوزد
یاد آن لحظه که گم کرد ره خانه خود
به پریشانی مادر جگرم می سوزد
مادرم نقش زمین گشت علی آه کشید
زشرار دل حیدر جگرم می سوزد
#عبدالحسین_میرزایی
.
- سه شنبه
- 8
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 16:25
- نوشته شده توسط
- عبدالحسین
- شاعر:
-
عبدالحسین میرزایی
سیدمهدی میرجهانمردی