ای تو را از قـادر منـان سـلامالله نجمـه!
از تمـام عـالم امـکان سـلام الله نجمـه!
از تمام آسمانهـا از مه و خورشید و انجم
از ملک از حـور، از انسان سلامالله نجمه!
از مسیح و مریم و انجیل و از تورات و موسی
از رسولالله و از قـرآن سـلامالله نجمـه!
آفتـاب کبریـا را بـر فراز دست داری
جان ختمالانبیا را بر فراز دست داری
****
ای عروس فاطمه مادر شدی عیدت مبارک!
بر فراز شانۀ جان، جان توحیدت مبارک!
ماه عصمت، ماهتاب محفل آلمحمّد
آفتاب طور موسی، قرص خورشیدت مبارک!
گوهـر رخشنـدۀ دامـان دریـای ولایت!
مـادر بیت ولایت! نخل امیـدت مبارک!
نور حق در چشم طوسی مادر شمسالشموسی
حمـدخـوان، تکبیرگو تا ماه رویش را ببوسی
بـارکالله نجمـه، آوردی جمـال ابتـدا را
در جمال طفـل دلبندت تماشا کن خدا را
طور موسی: کعبه تو: بنتاسد این طفل: حیدر
یا شـدی زهرا و زادی باز مصباحالهدا را؟
چارده معصوم را در یک جمال آوردی امشب
دیـده بگشـا در رخش بنگـر تمام انبیا را
مشرق الانوار خورشید همه خورشیدهایی
ام دیـن امالشــرف امالـولا امالرضــایی
****
جان عالم رونمایش باد، روی داور است این
مثل زهرا پارهای از پیکر پیغمبر است این
قبلـۀ هفتـم علـی سـوم، مـولای هشتم
زادۀموسی کلیمالله موسیپرور است این
ضـامن آهـو نه! بلکه ضامن کل خلایق
لحظهلحظه پای میزان و صراط و محشر است این
عرش اعلا خاک پایش، هستی خلقت ولایش
عالـم و آدم فـدایش، خـازن جنت گـدایش
****
ای مزارت در زمین، بیتالحرام آسمانها
وی به ماه عارضت روشن همه چشم زمانها
ای گدا را گوشهای از سایۀ دیوار صحنت
خوبتـر از سلطنت بـر قلـۀ بام جهانها
حج محرومان نه! بلکه حج آدم، حج عالم
قبلۀ دلهـا نه! بلکه کعبۀ امیـد جانهـا
چشم اهل آسمان خاک قدوم دوستانت
حاجت خلق دو عـالم ریخته در آستانت
****
آسمانیها گرفتنـد آبـرو از خــاک کـویت
هر نهالی گشته خضری در کنار آب جویت
باغ جنت را نخواهم در بهـای خاک راهت
آفرینش را نگیـرم در پـی یک تــار مویت
چند از بهر گـدا آغـوش خود را میگشایی؟
ای فدای عادت و احسان و خلق و خُلق و خویت
آشنـا و غیـر را با دست رأفت دستگیری
دشمنت را هم میان دوستانت میپذیری
****
من کیام؟ آلودهای در بین پاکـان شمایم
زائرت گـر نیستم ردم مکن مـولا! گدایم
هرکه هستم سائلی پشت در بـابالجوادم
هرچه باشم دوستـی در گوشـۀ دارالولایم
هرچه در محشر ز من پرسند باشد یک جوابم
من گدایی از گدایان علی موسی الرضایم
گرچه از خود ناامیدم عفو تو باشد امیدم
روسیاهم روسیاهم لیک اینجا روسفیدم
****
دور یا نزدیک، دست توست بر روی سر من
هرکجا گیرم وطن قبـر تو باشد در بر من
مهـرت ای آقای من ای مهربان مهربانان
بـوده از روز ولادت شهـد شیـر مـادر من
با امـام مهربانی چـون تو در دوزخ برندم؟
کافر استم گر بگنجد این سخن در باور من
روز محشـر پـا اگـر در آتش دوزخ گذارم
باز میگویم خدایا! من رضا را دوست دارم
****
ای همه خورشیدها در سایۀ گلدستههایت
ای غریبـی کـه بود خلق دو عالم آشنایت
گرچـه قابل نیستم بگذار یـامـولا بگویم:
سیـدی! جانـم فدا جانـم فدا جانم فدایت
کاش وقتی صورت خود را گذارم بر ضریحت
هم ببوسم مرقـدت را هم بمیرم از برایت
مینهادم روی پای زائر قبرت سرم را
میگشودم بـر ضریح تو نگاه آخرم را
****
آمـدم قبـر تــو را بوسیـدم و بــاشد امیـدم
آن سه جایی را کـه خود گفتی بیایی بازدیدم
من نیام لایـق که بـاز آیی به دیدارم ولیکن
این روایت را که میآیی به گوش جان شنیدم
تا تو وقت مـرگ بر چشمم ز رأفت پا گذاری
لحظهلحظه در هوای مرگ، دل از جان بریدم
آن که بـا دیدار مـاه عـارضت خواهد بمیرد
دوست دارد لحظهلحظه مرگ، جانش را بگیرد
****
گرچـه در پرونـده جرم متصل داریم مولا!
کوه عصیان، چشم گریان، زخم دل داریم مولا!
قلبــی از نـور تـولای شمــا لبریـز، امـا
نامهای از برق عصیان مشتعل داریم مولا
با همـه جرم و خطـا و بـا همه آلودگیها
در خراسان تو حـق آب و گل داریم مولا!
مهربان مهربانان! بر سـرم منت نهـادی
«میثم» آلوده را هم در حریمت راه دادی
شاعر:حاج غلامرضا سازگار
- سه شنبه
- 28
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 14:10
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه