بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
.
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران
.
با ساربان بگویید احوال آب چشمم
تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
.
بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت
گریان چو در قیامت چشم گناهکاران
.
ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد
از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران
.
چندین که برشمردم از ماجرای عشقت
اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران
.
#سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل
بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران
.
چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت
باقی نمیتوان گفت الا به غمگساران
.
.
مرحوم اسماعیل خان ( سرباز بروجردی)
تضمین غزل سعدی
.
.
در قتلگاه گفتا زینب به حمله داران
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
.
ای شمر بی مروت مَنْعم زِ گریه منما
کَز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
.
هر کس که دیده باشد شهدِ لَبانِ اَکبر
داند که تلْخْ باشد قطعِ امیدواران
.
با ساربان بگوئید از گریۀ سکینه
تا بر شتر نبندد محمل به روزِ باران
.
چون فاطمه جدا شد گفتا به نعش قاسم
اندوهِ دلْ نَگفتم الا یک از هزاران
.
صبح قیامت آمد این شام ماتم ما
از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران
.
گردون جور پیشه زین غم بُوَد همیشه
گریان چو در قیامت چشمِ گناهکاران
.
سرباز با دل خود برگو غم شَه دین
با کس نمی توان گفت اِلّا به غمگُساران
.
.
- پنج شنبه
- 10
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 9:50
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
سعدی شیرازی
ارسال دیدگاه