یکروز ، صبح زود ، ازل بود یا ابد
فرقی نمی کند ، سر این راه نا بلد
پا کردم عقل را و بسی راه ، دور شد
نزدیک بود گم کندم کفش بی خرد
یکروز ، صبح زود رسیدم که : اَالسلام
یکروز ، صبح ، جای صنم گفتم : الصمد
عیسی که نیستی پدر تو امام بود
این بار چندم است که گهواره حرف زد؟
ای آب نونهال که یک قطره ی شما
کافیست در شکستن اندام پیر سد
تو آن ستاره ای که تمام منجمان
حتی نکرده اند شبی هم تو را رصد
نام تو چیست؟ کودک موسی؟ نه؟ گــُل ؟ نه ؟ سیب؟
جایت کجاست؟ باغچه ؟ گهواره ؟ یا سبد؟
دریا کنار مرقد تو موج میزند
ماهی و پادشاهی تو حکم جزر و مـَدّ
از یک شروع می شوی و هفت مرتبه
در جلوه می روی بشوی هشتمین عدد
هر کس که میدهد به تو از دور یک سلام
وقت جواب ، مضربی از هشت می شود
اینجا فقط توئی و توئی این "توئی " چه خوب!
آنجا منم ، منم ، منم و این "منم " چه بد!
من قصد کرده ام بروم مشهد الرضا
من قصد کرده ام بروم یا علی مدد
شاعر:رضاجعفری
- سه شنبه
- 28
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 15:11
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه