دیدهٔ مصطفیٰ گشته گریان
حمزه شد کشتهٔ راه قرآن
وامصیبت وامصیبت وامصیبت...
رزق او داغِ همواره گشته
در رَهِ دین جگرپاره گشته
وامصیبت وامصیبت وامصیبت...
بر عموی پیمبر جفا شد
که اُحُد صحنهٔ کربلا شد
وامصیبت وامصیبت وامصیبت...
او که ریشه کَنِ دشمنان بود
خار چشم یزیدِ زمان بود
وامصیبت وامصیبت وامصیبت...
با بصیرت به یاریِ احمد
کشته شد در رکابِ محمّد
وامصیبت وامصیبت وامصیبت...
خواهرش چون کنارش رسیده
اشک او گشته جاری زِ دیده
وامصیبت وامصیبت وامصیبت...
گرچه داغش بُوَد بی کرانه
کَس نزد بر تنش تازیانه
وامصیبت وامصیبت وامصیبت...
دل بسوزد بر اولادِ زهرا
زینب و مقتل و ظلم اعدا
وامصیبت وامصیبت وامصیبت...
در بَرِ جسم صدچاکِ دلبر
شد چُنان یاسِ گردیده پرپر
وامصیبت وامصیبت وامصیبت...
تسلیت گشته بر آن یگانه
ضربِ کعبِ نِی و تازیانه
وامصیبت وامصیبت وامصیبت...
- پنج شنبه
- 10
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 10:46
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
امیر عباسی
ارسال دیدگاه