بر گشا مُهر خموشى از زبانت اى بقیع!
جاى زهرا را بگو با زائرانت اى بقیع!
.
دیدۀ گریان ما را بنگر و با ما بگو
در کجا خوابیده آن آرام جانت اى بقیع!
.
لطف کن، گم کردهٔ ما را نشانِ ما بده
بشکن این مُهر خموشى از زبانت اى بقیع!
.
گر دهى بر من نشان از قبر زهرا، تا ابد
بر ندارم سر ز خاک آستانت اى بقیع!
.
گفت مولا رازِ این مطلب مگو با هیچ کس
خوب بیرون آمدى از امتحانت اى بقیع!
.
گر ندارى اذن از مولا که سازى بر ملا
لااقل با ما بگو از داستانت اى بقیع!
.
فاطمه با پهلوى بشکسته شد مهمان تو
دِه خبر ما را ز حال میهمانت اى بقیع!
.
آرزو دارد به دل خسرو که تا صاحب زمان
بر ملا سازد مگر راز نهانت اى بقیع!
.
- پنج شنبه
- 10
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 11:20
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
سید محمد خسرونژاد
ارسال دیدگاه