آن چار گلدسته دو گنبد صحن زیبایش
آرامشی دارد برایم باز رویایش
هر شب برای روز بعدش رنج و غم می دید
با درد معنا می گرفت امروز و فردایش
دور و برش بودند اما باز بی کس بود
تنهای جمعی در میان جمع تنهایش
این مرد بار غم به روی شانه ی خود داشت
مقتول غربت بود او مانند بابایش
در انتظار مادر خود بود وقتی که
زهر جفا را داد یار ناشکیبایش
کار طلوع زندگی دست غروب افتاد
بالاخره آمد همان روز مبادایش
سرو جوانی که به زیر بار غم خم شد
افتاد بر روزی زمین آن قدّ رعنایش
معنای روضه در کلامش ظهر عاشوراست
دریای اشکی بود هر شب چشم دریایش
باب النجات ما همان باب الجواد ماست
باب الجوادی که همان باب المراد ماست
- پنج شنبه
- 10
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 17:0
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
اسماعیل شبرنگ
ارسال دیدگاه