ای پدر از نفس فتادم من
بین حجره ز بس که پیچیدم
بدتر از سوز زهر و تشنگی ام
کف زدنهای یار خود دیدم
با کنیزان همسر من پشت در صف زدند
میزدم من پرپر وآنها همه کف زدند
گر چه ز جفا شده خون جگرم
من یاد در و سینه ی مادرم
با که گویم ز محنت و اندوه
بین خانه غریب و تنهایم
زهرکین زد شرر وجودم را
از درون گشته پاره اعضایم
از عطش مانند جدم دائم روم از حال
خاک این حجره کجا و خاک ته گودال
ای وای من از خولی بی حیا
میزد به بدن نیزه ای بی هوا
- جمعه
- 11
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 18:20
- نوشته شده توسط
- هاشمی
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه