ای نسیم پر از عطر هندوها، هیچ از روح معبد خبر داری؟
هیچ از آغاز و مبدأ نمیپرسی، هیچ از انجام و مقصد خبر داری؟
هیچ میپرسی آن سوی دریاها، مردمانی غریباند، تنهایند
از غم بیشماران نمیپرسی؟ هیچ از درد بیحد خبر داری؟
ای نسیمی که در کوچههای هند، شاهد رام رامی و آرامی
از مدینه که میآمدی این سو از مقام محمّد خبر داری؟
بوی ذیالقعده پیچیده بود آنجا اول ماه ذی قعده قم بودی
زائران حرم از چه میگفتند؟ لابد از دور مرقد خبر داری!
لابد از آسمان دیدهای آنجا نورباران فوج کبوترهاست
هیچ پرسیدی آنجا چه جایی بود؟ هیچ از آن رفتوآمد خبر داری؟
ای نسیمی که در کوچه دهلی بوی عود و حنا میدهد جانت
از نشابور آیا گذر کردی؟ از سناباد و مشهد خبر داری؟
شوق پابوس صحن تو را دارم، بانگ نقاره پیچیده در جانم
پشت سر آن همه غم نمیدانم، پیش رو این همه سد خبر داری؟
طوطی هند بودن نمیخواهم من کبوتر… نه، آهوی دلتنگم
تو دلت سوز دارد خبر دارم، من دلم درد دارد خبر داری!
شاعر:علیرضاقروه
- سه شنبه
- 28
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 16:44
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه