• پنج شنبه 13 اردیبهشت 03


متن مقتل امام جواد(ع) -(مأمون بر عليه امام جواد(ع)هر نيرنگى كه داشت به كار برد تا شايد آن)

509

 مأمون بر عليه امام جواد(ع)هر نيرنگى كه داشت به كار برد تا شايد آن حضرت را آلوده و دنيا طلب نشان دهد ولى نتوانست. درمانده شده بود تا اين كه خواست دخترش را براى زفاف، نزد حضرت بفرستد.

دويست دختر از زيباترين كنيزان را خواست و به هر يك از آن‏ها جامى داد كه در آن گوهرى (هديه‏ اى)بود تا پيشكش امام كنند؛ولى امام به آن‏ها توجهى نکرد. 

مأمون،مردى بنام مخارق را دعوت كرده بود كه آوازه خوان و تار زن و ضرب‏گير بود و ريش بلندى داشت. مقابل امام
جواد(ع)نشست و صداى الاغى را در آورد. اهل خانه هم دورش جمع شدند. شروع كرد با سازش نواختن،ساعتى آواز خواند.

امام جواد(ع)به او توجه نمی ‏كرد و به چپ و راست هم نمی گریست.سپس سرش را به طرف او بلند كرد و فرمود:
"اى ريش بلند!از خدا بترس"
ناگاه، ساز و ضرب از دستش افتاد و تا وقتى كه مُرد دستش كار نمی كرد و فلج شد.

گریز

 يا امام جواد(ع)،قربان غربتتان آقا،در حضور شما مجلس لهو و لعب برگزار كردند،ساز زدند وآواز خواندند و به شما توهين كردند؛اما عرض می كنم يا امام جواد(ع)اين اولين بار نبود كه به شما خاندان،اين چنين توهين می ‏كردند.
در شام هم جمعيت بسيار زيادى جمع شده بودند و همه  شادى می كردند و طبل و دف می زدند و می رقصيدند.خاندان رسول اللَّه‏(ص)را بر روى شتران بی جهاز،در منظر نامحرمان

می ‏گرداندند و از روى پشت بام‏ها با خاك و خاكستر اهانت می كردند ...

اصول كافى،ج ۲،ص۴۱۷
محمدباقر كمره ‏اى،در كربلا چه گذشت؟،ترجمه نفس المهموم،ص ۵۵۲

  • یکشنبه
  • 13
  • مرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 11:11
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران