خون می چکد به گونه ز چشمان خون چکان
خون گشته اشک دیدهٔ یاران و عاشقان
.
پژمرده باغ علم و ادب ، باغ معرفت
افسرده چارسوی زمین ، خوندل آسمان
.
از داغ ارتحال شکافندهٔ علوم
علم است سینه چاک و سیه روز عالمان
.
بر بست دیده باقر آل محمّدی
دین را از این الم قد و قامت شدی کمان
.
وای از جفای آل امیّه ، فغان ز زهر
بر باقر علوم نبی شد بلای جان
.
از زین زهردار به بستر فتاد امام
وای از هشام و زهر جفای ستمگران
.
از سمّ جانستان بدن آماس کشته بود
ایوای من چگونه کنم شرح داستان
.
ساعت به ساعت آن گل زهرا فسرده شد
شد بر جبین پدید عرقی از اجل نشان
.
گفتا که در منا به زمان حج حجیج
گرید مرا به عاشرعامٍ نواگران
.
بر بست دیده دار فنا را وداع گفت
بر آسمان ز ملک مدینه رسد فغان
.
اندر کنار مقبر بابا بخاک شد
چشمان صادقش ز محن گشت خونفشان
.
یوم وفات باقر علم است «هدایتا»
خون گریه کن که غافلی از خویش و از زمان
.
- دوشنبه
- 14
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 10:14
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمد هدایتی
ارسال دیدگاه