ای تو زهر کینه ، شعله زدی به سینه
گشته مرغ جانم ، هم ناله با مدینه
.
ظلم دشمن دون پر از خون کرده تمام دل من
زاین همه ستم ها شد اما داغی دگر قاتل من
آن چه دیده ام خود چها شد میان دشت لاله ها
خون قتلگاه و نگاه و یک خیمه گاه از ناله ها
.
وارث کربلا
هستم و این بلا
می زند شعله به جانم
.
.
.
.
.
.
همچو یاس و لاله ، از غصه ها به ناله
همسفر شدم من ، با غنچه ای سه ساله
.
خاطرات غارت، اسارت داغ دل پروانه ای
عمه ی سه ساله به ناله جان داده در ویرانه ای
دیده ام پیاپی سر نی غرق به خون راس حسین
مادرا کجایی نمایی یاد از غریب عالمین
.
حاجتم کن روا
در کنارم بیا
مادر قامت کمانم
.
- دوشنبه
- 14
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 12:54
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمد مبشری
ارسال دیدگاه