از کودکی در محنت و رنج و بلا بودم
همراه زین العابدین در کربلا بودم
باقرالعلومم مسمومم مظلومم
.
.
با چشم خود دیدم حسین تنها و بی یار است
بر مرکب شاه زمان خواهر جلودار است
اهل حرم بر حال او از دیده خونبار است
شاهد بر آن درد و غمِ بی انتها بودم
.
.
با چشم خود دیدم که او افتاده در میدان
فرزند ختم المرسلین گشته به خون غلطان
آماده گشته میزبان بر غارت مهمان
من شاهدِ غارت در آن خیمه سرا بودم
.
.
دیدم که آتش بی امان در خیمه افتاده
بر خاک خیمه دختری لب تشنه جان داده
صورت امامِ ساجدین بر خاک بنهاده
شاهد بر آن سوزِ دل و حالِ دعا بودم
.
.
دیدم سری بر روی نی در ذکر قرآن است
دیدم هلالِ فاطمه در هاله پنهان است
زینب ز دیدارش به نی زار و پریشان است
شاهد بر آن شور و غم و آه و نوا بودم
.
.
دیدم ز بام خانه ها اهل تماشا را
سنگ جفا بر دستشان خنده به لبها را
شد شهر کوفه کربلا اولاد زهرا را
در حیرت از سنگینیِ جور و جفا بودم
.
.
شد شام دیگر روزها در شام ویرانه
کنج خرابه از جفا شد بهر ما خانه
خُفتند بی آب و غذا طفلان غریبانه
من شاهد آن عدّۀ بی اَقرَبا بودم
.
- دوشنبه
- 14
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 13:12
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حاج داود بیدق داری
سید علی اکبر دهقان نیری