• جمعه 2 آذر 03

 قاسم نعمتی

اسلام عليک يا مسلم بن عقيل (ع) -(کوهى ز درد بر سر شانه کشيده ام )

1734

کوهى ز درد بر سر شانه کشيده ام 
گشتم ولى براى تو يارى نديده ام 
ذکر قنوت هاى نمازم عوض شد
کوفه مياست ذکر سحر تا سپيده ام 
هر جا که رو زدم به در بسته خورده ام
دور تمام شهر به عشقت دويده ام 
نذر نگاه دو على ات اين دو پسر 
قربان خاک پاى رقيه حميده ام 
بازارهاى کوفه غرور مرا شکست 
من طعم حرف هاى بدش را چشيده ام
 گفتم به طوعه هر چه که شد پشت در ميا
چون داغديده غم يک خميده ام 
تاثير ضربه هاى لگد روى دنده هاست 
از مادرت بپرس دگر من بريده ام 
ديدم يکى سه شعبه مخصوص ميخرد 
در فکر چشم و سينه و حلقى دريده ام 
پشت قباله زن خولى سر شماست 
با گوش خويش قول و قرارى شنيده ام
اينان به سر بريدن من قانع نيستند 
بنگر لباسهاى بريده بريده ام 
در کوچه هاى شهر تنم ريخته حسين 
از هر کجا که رد شده ام ضربه ديده ام 
يک عمر زحمت پدرت را هدر مده 
دلواپس عقيله قامت رشيده ام 
گفتا زنى که کهنه شده چادرم چه غم 
نقشه براى چادر زينب کشيده ام 
حاجيه خانم است و بزرگ مدينه است
چادر شبيه چادر ايشان نديده ام

  • یکشنبه
  • 20
  • مرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 13:17
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران