چون توای شاه کسی حشمت ودربار ندارد !
جلوه و جاذبه ات ، ثابت و سیّار، ندارد!
خلقی از شوق چو پروانه روانند به سویت !
هیچکس مثل تو این گرمی بازار ندارد!
جمله مشتاق ونظرباز تو باشیم ، به هرجای
میل کوی تو فـقط فرقه ی زوار ندارد!
هرکه آن بارقه و جلوۀ جانانه بدیده است !
رفته هوشش زسر و طاقت گفتار ندارد!
ماو من نیست دراین میکده و محفل عرفان
جوش عشقست،حساب کم وبسیارندارد!
آن غـزالی که پناهندۀ درگاه تو گـردد
تـرس صیاد و کمند و دد و آزار ندارد!
آن کبوتر که به پـرواز درآید امــروز
بی حرم اوج و پر و بال سزاوار ندارد!
(بیکی) ازدایرۀ خطّ تو بیرون شدنی نیست
خطّ مهرتو به جز نقطه و پرگار ندارد!
بارالها ، می عشقش به من ازلطف عطا کن!
آن طهوری که به خمخانه ی خمّار ندارد!
شاعر:اکبر علی بیکی
- چهارشنبه
- 29
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 4:49
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه