• دوشنبه 3 دی 03

 آرمان صائمی

متن شعر حضرت علی(ع) -(اى فلسفه ى خلقت تو راز خداوند)

1117

اى فلسفه ى خلقت تو راز خداوند
آغاز تو همسوست به آغاز خداوند
با آمدنت كعبه به هم ريخت..ترك خورد
ديديم همه قدرت اعجاز خداوند
با آمدنت نظم گرفته ست دو عالم
كوك است از آن روز همش ساز خداوند
ذهنم وسط نافله درگير همين است
بايد بكشم ناز تو يا ناز خداوند؟
-
اى جان كه زمين با قدمت شكل گرفته
دنياى خدا در حرمت شكل گرفته
-
چشمان شما چرخ دهد شمس و قمر را
انگشت تو تعين كند رزق سحر را
با وصله ى كفشت همه حيران تو گشتند
مبهوت نمودى تو على اهل نظر را
فتح در خيبر كه نشد معجزه ى تو
تفريح تو اين شد بكنى قلعه و در را
غير از تو كه تسكين بدهد زلزله هارا؟
در دست تو ديديم فقط اصل هنر را
-
ما از تو نداريم به غير تو تمنا
جان خواهى ز ما؟اى به روى چشم بفرما
-
الماسِ دلم كار بيابان نجف بود
روى لب من مدحت سلطان نجف بود
جبريل نوشته ست كه از روز ولادت
دستش همه ى عمر به دامان نجف بود
تا ديد همه سجده به درگاه تو كردند
چشمان خدا خيره به ايوان نجف بود
ممنون تو هستيم على جان كه به فضلت
نانى كه شده قسمت ما نان نجف بود
-
ما نان تورا خورده نمك گير غديريم
سوگند به زهرا همه درگير غديريم
-
هنگام رجز هاى تو و وقت نبرد است
افتاده فشار همه رنگ همه زرد است
جبريل هراسان به خدا گفت:خدايا
مى بينى على در دل اين دشت چه كردست؟
با نعره ى تو كرك و پر از كفر فرو ريخت
حالا به جلو آيد اگر مثل تو مرد است
طورى زده اى گردن دشمن كه خدا گفت
الحق كه على خاص و منحصر بفرد است
-
اصلاً تو كجا؟شعر كجا؟با قلم من
مدح تو فقط كار خدا هست يقيناً
(آرمان صائمى٩٧/١٢/٢٧)

  • دوشنبه
  • 21
  • مرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 12:31
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران