ممنون که اومدی ولی
رفتی کجا ، تو بی خبر
می خوای بهت ، بگم چیا
اومد سرم ، تو این سفر
یه چند روزه بابا ، که زخمه گلوم
شدم نامرتب ، بهم ریخته موم
اینا رو که می گم نگی به عموم
اباالمظلوم (۴)
هر جا كه خوردم رو زمين
مادرت اومد به برم
با قد خم رسونده بود
خودش رو بالاى سرم
عجب مادری بود ، چقد مهربون
به ارث بردم از اون ، یه چند تا نشون
یکیشو بگم بت ، شدم قد کمون
اباالمظلوم (۴)
یادم نبود ، تو خواب بگم
خواستی بیای ، پیشم پدر
یادت نره ، اومدنی
یه روسری برام بخر
بابایی نگفتی ، چی اومد سرم ؟
نگفتی چرا اینقدر مضطرم ؟
نگفتى چى اومد سر معجرم
اباالمظلوم (۴)
- سه شنبه
- 22
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 11:58
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
اصغر چرمی
ارسال دیدگاه