آهوى بى قراره من
اى صيد قلب صحرا
پاشيده پيكر تو
افتادى روى خاكا
-
همين سرخيه خون رو سر و لب هات
من و داده خجالت از روى بابات
ديگه جونى ندارى تو،تووى پاهات
الهى بميرم برات
-
اشكام تو غمت ناچيزه
پيشونيت گل پاييزه
از دستم تنت مى ريزه..تنت مى ريزه...تنت مى ريزه
-
بند دوم
داغ تو رو قلبم
شد مثل داغ اكبر
پژمرده صورت تو
پهلوت شد مثل مادر
-
اگه ميشد چشاتو وا كنى بازم
ميديدى كه چه روزى و حالى دارم
منم مثل تو جونى توو پام ندارم
سياه شد روزگارم
-
جسمت رو بغل مى گيرم
از لبهات عسل مى گيرم
پاشو كه دارم مى ميرم...دارم مى ميرم..دارم مى ميرم
-
بندسوم
جنگيدى مثل بابات
چش خوردى ماه خيمه
آتيش زد آسمونو
اشكا و آه خيمه
-
نگا كن سمت خيمه ها با كرشمه
تنم مى لرزه از اشك و حال نجمه
مى پوشنم تنت رو از چشم عمه
خرابه حال خيمه
-
برگشتى پيش بابات و
رو خاك هى نكش پاهات و
مى بندم خودم چشماتو...خودم چشماتو...خودم چشماتو
-
شعروسبك-آرمان صائمى
محرم۹۸
- سه شنبه
- 22
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 12:17
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
آرمان صائمی
ارسال دیدگاه