ای بت شکن بزرگ تاریخ
این بوته ی نفس برکن ازبیخ
.
روکن بدرون کعبه ی تن
این بار بتی بزرگ بشکن
.
هنگام جهاداکبر تست
این صحنه مصاف دیگرتست
.
پیروزی از این نبرد پر درد
سخت است ولی نه بر تو ای مرد
.
هرچند که امتحان سختی است
تردید مکن بلندبختی است
.
می شوی زغیر هرچه اودست
تا پیش تو آسمان شود پست
.
سخت است گذشتن از عزیزان
خاصه زعزیز برتر از جان
.
گفتا به حبیب خود نهانی
خوانند مرا به میهمانی
.
دریاب ضیافت خدا را
آماده کن اسمعیل ما را
.
هاجر چو شنیدزود برخاست
فرزند عزیز را بیاراست
.
پوشاند بر او لباس نیکو
زد شانه به موش وکردخوشبو
.
تا دل کند ازحریم ماهی
مهر آمده بر سر دو راهی
.
چون کرد نظر به روی فرزند
بر گونه ی آن عزیز دلبند
.
دید آن رخ ارغوانیش را
در قامت او جوانیش را
.
مهر پدری دوباره جوشید
بحری شد و موج زد خروشید
.
تردید و یقین بهم رسیدند
بس تیغ به روی هم کشیدند
.
تا کند دل از یقین و تردید
تسلیم رضای دوست گردید
.
بست آخر دست و پای اورا
بسپرد به تیغ نای اورا
.
رفتار خلیل هرچه شد تند
شد تیغ برنده همچنان کند
.
تا اینکه ندایی آمد از دوست
از آنکه وجود عالم از اوست
.
ابلیس ز تو ملول گردید
قربانی تو قبول گردید
.
این غایت جانفشانی تست
خود، بت، شکنی نشانی تست
.
این فدیه که هدیه ای است یکتا
تقدیم تو ای رسول بادا
.
- چهارشنبه
- 23
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 10:15
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
علی شهودی
ارسال دیدگاه