تـو مـثـل مـاه تـابون مى درخشى
ز استـان خـراسـون مـى درخشى
تـو خـورشـيـدى و نـورت آفتابه
دل دشـمـن ز نـورت در عـذابـه
تـو مولايـى ، امـامى ، جان فدايت
گـشـوده بـال و پر، دل در هوايت
خراسـون بـوى عطر عـشق داره
امـام هـشتـم اونـجـا شهـرياره
در جـنـت در آن جـا بـاز بـاشه
خـدا آن جـا غـزل پـرداز بـاشه
هـنر آن جا، ادب آن جا، گل آن جا
شراب و عشق و شمع و بلبل آن جا
خـدا جـارى زچـشـم آسـمـونه
زمـيـن بـا اهـل عـالـم مهربونه
امـام هـشـتـمـيـن جـونم فدايت
گـشـوده بـال و پـر دل در هوايت
حـرم زيـبـاتـريـن جـاى جهانه
بـراى هـر كـبـوتـر آشـيـانـه
پـنـاه بـى پـنـاهـان اون امـامه
كـه مـهرش بى حد و لطفش تمامه
شـب آن جـا مـأمن راز و نيـازه
دل پـاكـان ز عـالـم بـى نـيازه
گـل و سرو و سمن مى رويد آن جا
زمـان، تن در سحر مى شويد آن جا
امـام اون جـا بـهـار چـارفصله
كه دسـتونش به دست عشـق وصله
شاعر:سيمين دخت وحيدى
- چهارشنبه
- 29
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 6:27
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه