• دوشنبه 3 دی 03

 حسن لطفی

متن شعر عید غدیر -(اینکه از دستِ پیمبر دستِ او بالاست کیست)

2310
4

اینکه از دستِ پیمبر دستِ او بالاست کیست
اینکه جمعش با نبی یک شعرِ بی همتاست کیست
اینکه در پایِ تنورِ خانه‌اش زهراست کیست
اینکه در قابِ خدا تصویرِ او تنهاست کیست

کیست این و کیست این و کسیت این ، تنها علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی


باز تکلیفِ مرا این جام روشن می‌کند
این شرابِ کهنه من را فارغ از من می‌کند
این جنون آواره‌ام در کوی و برزن می‌کند
مدحِ او من را نه ، حافظ را هم اَلکَن می‌کند

از ازل تا  تا ابد...حق‌حق و هوهو... یاعلی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی


آسمان اینقدر پُر باران مگر هم می‌شود
ای خدا مانندِ تو انسان مگر هم می‌شود
جمع خشم و عشق و تیغ اینسان مگر هم می‌شود
در دو تَن_زهرا و او_یک جان مگر هم می‌شود

مصطفی شد  مرتضی یعنی که شد زهرا علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی


حضرت اردیبهشت سالها و ماه‌ها
روزها با نخل‌ها و شب انیسِ چاه‌ها
پیشِ تو همسُفره می‌گردد گدا با شاه‌ها
می‌شود پیدا پس از تو چاه‌ها از راه‌ها

از علی نازل شدیم و رفتنِ ما تا علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی


حق علی و او حق و این دو تسلسل می‌شود
حق بده جبریل هم در محضرش هُل می‌شود
او صراط‌ُالله او راهِ تکامل می‌شود
شانی از وَالعادیاتش مدحِ دُل‌دُل می‌شود

درکِ ما گُم شد وَ ما‌ اَدراکَ ما مولا علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی


تا به میدان آمدی لشکر نفهمیدم چه شد
تَن دوتا شد سرجدا شد سر نفهمیدم چه شد
تا گرفتی از درَش خیبر نفهمیدم چه شد
آنچنان کَندی در از جا  در نفهمیدم چه شد

آنچنان لرزید خیبر گفت واویلا علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی


ذوالفقارت آمد و بسیارها جا مانده‌اند
چشمها از ضربِ تندت بارها جا مانده‌اند
زیرِ ضربِ تیغِ تو سردارها جا مانده‌اند
عَمرو عاصان رفته و شلوارها جامانده‌اند

 گفت عزائیلِ حیران بینِ این غوغا: علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی


تیر بر پایِ تو خورد و از نمازت فیض برد
در رکوع آمد گدا از دستِ بازت فیض برد
آفرینش از قنوتِ چاره سازت فیض برد
عَمرو وَد از نازشصتِ تن نوازت فیض برد

شد کُمیل و میثم و سلمان و بوذرها علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی


پیرزن چشم انتظارت بارِ نانش را بِبَر
مرکبِ طفلان ، به پشتت کودکانش را بِبَر
با جُزامی نان بخور غم از گریبانش بِبَر
یک تبسم کن به زهرا باز جانش را بِبَر

با حسین و با حسن گفتیم ما : بابا علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی


هرکجا که می‌رسد انگار محشر می‌رسد
زودتر از هر گدا آقا دَمِ در می‌رسد
هرچه دارد سُفره‌اش  نصفش به نوکر می‌رسد
بیش از خود او به حال و روزِ قنبر می‌رسد

 کارِ ما با قنبر است و کارِ قنبر باعلی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی


 باده از الله‌اکبر تا علیکم می‌خورَد
حسرتِ نانِ جو‌اَش را سخت گندم می‌خورد
زخمها و زخمها از جهلِ مردم می‌خورد
ناسزاها را بجای  هر تبسم می‌خورد

این نماز عشق باشد شد سجودِ ماعلی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی


اینکه بر دوشِ پیمبر از شرافت پا گذاشت
رویِ دوشِ خویش عمری کیسه‌ی خرما گذاشت 
اینکه دنیا را خدا آورد پیشش جا گذاشت
لقمه لقمه نان دهانِ مردِ نابینا گذاشت

می‌خورَد اما همیشه خونِ دلها را علی 
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی


کربلا او آمد و در پیشِ آب‌آور نشست
کربلا او بود و بالایِ سرِ اکبر نشست
کربلا او دید تیری را که بر اصغر نشست
کربلا او ناله زد تا تیر تا خنجر نشست

می‌دود دنبالِ زینب عصرِ عاشورا علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی

(حسن لطفی ۹۸/۰۵/۲۸)

  • چهارشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 9:34
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران