یولج الیل والنهار تویی
مرکب عرش را سوار تویی
خارج از درک روزگار تویی
صاحب جبر و اختیار تویی
قدرت محشرت مرا کشته
گنج پنهان انعم اللهی
معنی اهدنای گمراهی
ای امیدی که نیستی واهی
مرتضی صفدری یداللهی
لقب حیدرت مرا کشته
کفرمان را ولایتت برده
فقرمان را کرامتت برده
ترسمان را شفاعتت برده
ای که دل را سخاوتت برده
سائلان درت مرا کشته
با خضوع و خشوع می بخشی
در اصول و فروع می بخشی
شب مان را طلوع می بخشی
ای که وقت رکوع می بخشی
ساقیا ساغرت مرا کشته
عقل در چند وچونی ات مانده
درکـ ان تفقدونی ات مانده
خلق لال از سلونی ات مانده
ای غم اشک خونی ات مانده
روضه ی همسرت مرا کشته
جلوه ی محشر تورا دیدم
چشمه ی کوثر تورا دیدم
برلبم ساغر تورا دیدم
خواب انگشتر تورا دیدم
فکر انگشترت مرا کشته
- چهارشنبه
- 30
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 10:1
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مهدی کبیری
ارسال دیدگاه